همنشین و همنشین
همنشین خوی همنشین رو تغییر میده
با خدا همنشین سد تا ….
1
همنشین خوی همنشین رو تغییر میده
با خدا همنشین سد تا ….
فرصت تربیت کردن به خدا دادن باشه
تسلیمش بشیم تا تربیتمون کنه
چون به اندازه ای که لازم داریم نه هنوز عقل داریم نه علم
و عبادت مرکب راهه، تا برسوندت به اونجایی که بگی ممنونم پروردگارم که نجاتم دادی
عبادته می بردت
هم سوال رو خودشون میدن
هم جواب رو
ما باید فاصله سوال و جواب رو با حول و قوه خودشون طی کنیم
اراده و توجه بروز بدیم که ایشون انجام میدن برای ما
فکر میکنم
الله تعالی می پسندن ماسوی الله در دست بنده
و قلب، فقط منحصرا برای ایشون باشه
دوس دارن نعمت رو در دست بنده ببینن نه در قلبش
و غیر خودشون نعمت هست مگر بنده به خودش ظلم کنه ، اینطور نیست؟
بندگی خداست
وقتی از تمام قوه های اسیر کننده
و از خودت آزاد میشی
آیا اونچه به غیر از بندگی خالصانه انجام میشه
بیهوده و لغو نیست؟
خود شرکه
خشم شرکه
ریا شرکه
شهوت پرستی شرکه
عجب که پرستیدن نفسه شرکه
لحن بلند و عتاب آمیزی شرکه
بی تابی شرکه
آنچه غیر عبادت خداست شرکه
نفسی که رام نشده و بندگی خدا نمیکنه مشرکه
پرخوری که تمایل به نفس میاره
پرخوابی که تمایل به نفس میاره
اینها شرکن
آنچه غیر عبادت خداست شرکه
فاصله بین نمازها کمه تا اگر مریض شدی خوب شی، رها نشده آدم، نمازها کمک های توی راه هستن
وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ ﴿۱۱۴﴾
و هر كس از ياد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او شيطانى مى گماريم تا براى وى دمسازى باشد (۳۶)
که نباید از ولایت خدا خارج شد و به ولایت شیطان رفت
اما اگر لغزشی صورت گرفت و بعد پشیمانی
حواسمون دقیقا به این نماز عزیز بیشتر باشه، تداومش در هر صورت
که خود همین نماز هست که کمک کننده است. مثل تعمیر ماشین فرمول 1
نماز همراه عالی ای هست و ضروری ، در مسیر
و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد اگر يكى از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسيدند به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى (۲۳)
الاسراء
رفتار درست با پدر و مادر در کنار بندگی خالص اومده
توحبد رو می بینین؟
گروهی هستن که حق رو می بینن و بی تفاوتن بهش
خدا نمی پسنده ، غضب میکنه و به مترف امر میشه به طرقی ، فسق میکنه
تا حق القول بشه و هلاک عملی بشه
همه کارها رو فقط خودشون دارن انجام میدن
البته نظر من و با بینش و عقل کمم
پس چون قرآن مى خوانى از شيطان مطرود به خدا پناه بر (۹۸)
چرا كه او را بر كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكل مى كنند تسلطى نيست (۹۹)
سوره نحل
و هر كس از ياد [خداى] رحمان دل بگرداند بر او شيطانى مى گماريم تا براى وى دمسازى باشد (۳۶)
سوره زخرف
اگر یاد خدا رو فراموش کنیم
شیطانی میاد تا همدممون بشه
به همین شدت
استغفار پاک کننده زنگاره
حجب از زنگاره
نه چنين است بلكه آنچه مرتكب مى شدند زنگار بر دلهايشان بسته است (۱۴)
مطففین
کاری نکردیم که شایسته وجود باشیم، یا شایسته درک الله ، ببین چه لطف و احسانی دارن و ما چه اقبالی که خلق شدیم و وجود داریم.
اگر میخواهید بگین نعمت رو جواب پس میگیرن درسته اما فضلشون خیلی خیلی خیلی خیلی بیشتره
و اگر حق الناس نباشه خیلی چیزها فرق میکنه
تین
دقت کنید،اشاره شده که بازگرداندیم، یعنی قبلا اونجا بود
دلیلشم اینه که خوب سعیی نکردیم، بدون تلاش جا اونجاست
اونجا بودیم
ضحی
لیل
سوره لیل
امام جواد(ع) مى فرمايد: هُوَ النَّومُ الَّذى يَأْتيكُمْ كُلَّ لَيْلَة اِلاّ اَنَّهُ طَويلٌ مُدَّتُهُ، لا يَنْتَبِهُ مِنه اِلاّ يَوْمَ القِيامَةِ;[2] مرگ همان خوابى است كه هر شب به سراغ شما مى آيد، جز اين كه مدتش طولانى است و انسان از آن بيدار نمى شود تا روز قيامت.
بحارالأنوار، ج 6، ص 155.
ما هر روز که بیدار میشیم از ملاقات برادر مرگ برگشتیم.
در مسیر تقرب
هر چی نزدیکتر میشه بنده
ترک های ریزتر بیشتر دیده نمیشن؟
الله جان، ناصر جان؛ عبورمون بده از عقبه ها، یکی پشت هم، نه که سوال ها رو میدادین که جواب هاشون رو خودتون بدین
دستمون رو بگیرین که ما عاجزیم
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم
برسیم جایی که شاکرینت رو میاری و شاکر و شاکر و شاکر باشیم
بزرگی شماست
نور جان
هدف خلقت واقعا بندگی هست
نه اینکه یک کلمه توی یک کتاب باشه
جهت حرکت مهم هست
از قرآن نیست که گفته میشه بندگی، هدف خلقت هست
از این سمت وقتی بنده میره، از بندگی داره میرم به سمتش
یهو چفت میشه قفل و کلید
وقتی بنده راضی و ایشون هم انشالله راضی
این خیلی فرق داره با اینکه از اون طرف، اجبارا بگیم هدف خلقت این هست
نه اینکه در سوره فجر الله محبوب گفتن:
وقتی میخوان وارد مقام راضیه مرضیه بشن، بعدش میگن بیا و به بنده های من بپیوند
این بهترین جایی هست که هست، تمام کلیدها و قفل ها به هم میخورن
مقام قشنگ و بلند بندگی، همون مقام راضیه مرضیه یا در همبستگی هستن
و من فکر میکنم همون که الله محبوب ، راضی باشن کافی باشه، بنده به رضایت خدا راضین چی بهتر از اون؟
الله محبوب
سوال رو وقتی میدن اینطور هست که
سوال رو میدن که خودشون جواب بدن
این رسم قشنگشونه
فقط تلاش کن تا به جوابی که براتون گذاشتن برسی
یعنی اصلا سوال رو میدن که جوابش رو خودشون بهت بدن، کاملا عمدی و قشنگ و پر از محبت
این سوالا خیلی قشنگن، خیلی
سوالی رو بهم دادن که ده سال بعد جوابشو بهم دادن
هر کدوم از سوره های قرآن
یک معنی واحد دارن
اگر خوب توجه کنید
و خدا بهتون معنی اش رو بدن
دیده میشه
وقتی الله محبوب جمیل ودود بنده ای رو شامل فضل و لطفشون قرار میدن
چه خوشی ای می بره اون بنده
آزاد میشه ، چه آزادی میشه
خالص میشه چه خالصی، خالص از خودش که چه آزادی ای هست
میان بنده رو از خودش رها میکنن
میگن خودت رو رها کن، بسپار خودت رو به من
اختیارت رو بده به من
حرف من رو گوش کن، همه چی رو رها کن حرف من رو گوش کن
تسلیمم شو
من بقیه رو به عهده میگیرم
عقلش میشن، چشمش میشن، گوشش میشن، دهانش میشن و …
وقتی بنده خشمگین میشن، میگن خشمت رو به خاطر من بخور، بندگیمو کن
وقتی شهوت دارن، میگن شهوت رو کنترل کن، به خاطر من، بندگیمو کن
قبل هر کار ، بنده میان ببینن الله چی میخوان، اون کار رو میکنن
با توجه به حضور قشنگ الله
بندگی میکنن
بعد که آزادش کردن از غیر خودش
بعد بنده می بینه آزاده، خدا هم بندگیش بندگی نیست، آزادی هست از عم؛ تشویش، ترس ها، و یک عالمه اسیر کننده دیگه مثل هوس و خشم و هوس و تنبلی و … این چه بندگی ای هست که آزادترین آزادی و بزرگترین بزرگی است. گویی که گدای معلولی رو امیر و سالم کردی . کوری بینا و یتیمی پدر دار و حقیری عزت مند و اسیری آزاد شده. عزت ها برگشته .
آخه چه رهایی ای ، چه آزادی ای قشنگ تر از این
و وقتی بنده میره تو مسیر بندگی
برای نزدیک کردن بنده به خودشون ؛ نه به حرف که در عمل می سنجن
مرتب از بنده امتحان میگیرن تا ببینن چقد تو بندگی ، در عمل بنده ان
و هر چه بنده خالص تر نشون بده بندگیشو، بنده رو بیشتر میارن سمت خودشون
خدایا بندگیت رو از ما نگیر . نزار فراموش کنیم این لحظه های خیلی قشنگ رو . شکرت میکنیم این آزادی رو. ما که در حق قشنگی و کرامت نمیتونیم شاکر باشیم . خواب چیره میشه بر ما و فراموشی حاکم . صبح تا شب و شب تا صبح شکرت قشنگترین آزاد کننده ها. آزادمون که کردین دیگه اجازه ندین فرصت داشته باشیم که برگردیم به چاه های خودمون . فرصت بهمون ندین .
بندگی خداست
وقتی الله عزیز و محبوب ، بنده رو می پسندن بهشون توفیق بندگی میدن، بنده اول عام و بنده دوم خاص هست، وقتی توفیق بندگی میدن، نور بهشون میدن و ولی شون میشن، و بنده رو بیرون میکشن از چاه، چاه خود . اونجاست که بنده میگه : خدایا ممنونم من رو از چاه خودم بیرون کشیدین الله جان .
سوره مائده
آیه اول داره به وضوح نشون میده که همه مختارند
آیه دوم داره نشون میده نتیحه انتخاب قوم موسی در آیه اول چطور باعث نتیحه ای میشه که چهل سال حرام شدنش هست.
سرنوشت ما منوط به انتخاب های ماست
موسى(عليه السلام) مأمور مى شود كه براى فرا گرفتن علومى اخلاقى، نزد پيامبر و عالم بزرگ زمانش كه قرآن از او به عنوان «عَبدٌ مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَّدُنّا عِلْماً» ياد كرده است، برود.
او بار سفر را بست و به سوى جايگاه خضر با يكى از يارانش به راه افتاد؛ حوادث اثناء راه بماند، هنگامى كه به خضر رسيد، پيشنهاد خود را با آن معلّم بزرگ، مطرح كرد؛ او نگاهى به موسى(عليه السلام) افكند و گفت: «باور نمى كنم در برابر تعليمات من، صبر و شكيبايى داشته باشى!» ولى موسى(عليه السلام) قول شكيبايى داد.
سپس سه حادثه مهم يكى بعد از ديگرى اتّفاق افتاد؛ نخست سوار بر كشتى شدند و «خضر» اقدام به سوراخ كردن كشتى كرد كه بانگ اعتراض موسى بر خاست، و خطر غرق شدن كشتى و اهلش را به خضر گوشزد نمود؛ ولى هنگامى كه خضر به او گفت: «من مى دانستم تو، توان شكيبائى ندارى! موسى از اعتراض خود پشيمان گشت و سكوت اختيار كرد، چرا كه قرار گذاشته بود لب به اعتراض نگشايد تا خضر خودش توضيح دهد.
چيزى نگذشت در مسير خود به نوجوانى برخورد كردند «خضر» بى مقدّمه اقدام به قتل او كرد! منظره وحشتناك كشتن اين جوانِ ظاهراً بى گناه، موسى(عليه السلام) را سخت از كوره به در برد، و بار ديگر تعهّد خود را فراموش كرد و زبان به اعتراض گشود، اعتراض شديدتر و رساتر از اعتراض نخستين، كه چرا انسان بى گناه و پاكى را بى آن كه مرتكب قتلى شده باشد كشتى؟ به يقين اين كار بسيار زشتى است!
براى دومين بار، خضر پيمان خود را با موسى(عليه السلام) ياد آور شد و به او گفت اگر بار سوم تكرار كنى هميشه از تو جدا خواهم شد؛ موسى فهميد كه در اين مورد سرّ مهمّى نهفته است و سكوت اختيار كرد تا خضر خودش بموقع توضيح دهد.
چيزى نگذشت كه سومين حادثه رخ داد؛ آن دو وارد شهرى شدند، مردم شهر حتّى حاضر به پذيرايى مختصر از آنان نشدند، ولى خضر(عليه السلام) به كنار ديوارى كه در حال فرو ريختن بود رسيد، آستين بالا زد و از موسى نيز كمك خواست تا ديوار را مرمّت كند، و از فرو ريختن آن مانع شود؛ باز موسى(عليه السلام) پيمان خود را به فراموشى سپرد و به معلّم خويش اعتراض كرد كه آيا اين دلسوزى در برابر آن بى مهرى منطقى است؟ اينجا بود كه خضر اعلام جدايى از موسى(عليه السلام) نمود، چرا كه سه بار پيمان شكيبايى را كه با خضر داشت شكسته بود؛ ولى پيش از آن كه جدا شوند، اسرار كارهاى سه گانه خود را براى او برشمرد و پرده از آن برداشت.
در مورد كشتى گفت: پادشاهى ظالم و جبّار، كشتيهاى سالم را غصب مى كرد و من كشتى را معيوب ساختم تا مورد توجّه او قرار نگيرد؛ زيرا كشتى تعلّق به گروهى از مستضعفان داشت و وسيله ارتزاق آنها را تشكيل مى داد.
جوان مقتول فردى كافر و مرتد و اغواگر بود و مستحقّ اعدام، و بيم آن مى رفت كه پدر و مادرش را تحت فشار قرار دهد و از دين خدا بيرون برد.
و امّا آن ديوار متعلّق به دو نوجوان يتيم در آن شهر بود، و زير آن گنجى متعلّق به آنها نهفته بود؛ و چون پدرشان مرد صالحى بود، خدا مى خواست اين گنج را براى آنها حفظ كند؛ سپس به او فرمود كه من اين كارها را خود سرانه نكردم؛ همه به فرمان پروردگار بود!
چقدر این جمله حضرت خضر رو دوست دارم : مى خواست اين گنج را براى آنها حفظ كند. چه خوب بنده ای هستی خضر
این کارها به خضر(ع) گفته شد چون بندگی میکرد. و خوب بنده ای بودن
خداوند افتخار دادن و کارشون رو سپردن تا خضر براشون انجام بدن.
حضرت علی(ع)
هر کس می خواهد ارزش خود را در پیشگاه خدا بداند ، باید ببیند به هنگام گناه چقدر برای خدا ارزش قائل است.
منبع : بحارالانوار ج67 ص 18
موسى(عليه السلام) مأمور مى شود كه براى فرا گرفتن علومى اخلاقى، نزد پيامبر و عالم بزرگ زمانش كه قرآن از او به عنوان «عَبدٌ مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَّدُنّا عِلْماً» ياد كرده است، برود.
او بار سفر را بست و به سوى جايگاه خضر با يكى از يارانش به راه افتاد؛ حوادث اثناء راه بماند، هنگامى كه به خضر رسيد، پيشنهاد خود را با آن معلّم بزرگ، مطرح كرد؛ او نگاهى به موسى(عليه السلام) افكند و گفت: «باور نمى كنم در برابر تعليمات من، صبر و شكيبايى داشته باشى!» ولى موسى(عليه السلام) قول شكيبايى داد.
سپس سه حادثه مهم يكى بعد از ديگرى اتّفاق افتاد؛ نخست سوار بر كشتى شدند و «خضر» اقدام به سوراخ كردن كشتى كرد كه بانگ اعتراض موسى بر خاست، و خطر غرق شدن كشتى و اهلش را به خضر گوشزد نمود؛ ولى هنگامى كه خضر به او گفت: «من مى دانستم تو، توان شكيبائى ندارى! موسى از اعتراض خود پشيمان گشت و سكوت اختيار كرد، چرا كه قرار گذاشته بود لب به اعتراض نگشايد تا خضر خودش توضيح دهد.
چيزى نگذشت در مسير خود به نوجوانى برخورد كردند «خضر» بى مقدّمه اقدام به قتل او كرد! منظره وحشتناك كشتن اين جوانِ ظاهراً بى گناه، موسى(عليه السلام) را سخت از كوره به در برد، و بار ديگر تعهّد خود را فراموش كرد و زبان به اعتراض گشود، اعتراض شديدتر و رساتر از اعتراض نخستين، كه چرا انسان بى گناه و پاكى را بى آن كه مرتكب قتلى شده باشد كشتى؟ به يقين اين كار بسيار زشتى است!
براى دومين بار، خضر پيمان خود را با موسى(عليه السلام) ياد آور شد و به او گفت اگر بار سوم تكرار كنى هميشه از تو جدا خواهم شد؛ موسى فهميد كه در اين مورد سرّ مهمّى نهفته است و سكوت اختيار كرد تا خضر خودش بموقع توضيح دهد.
چيزى نگذشت كه سومين حادثه رخ داد؛ آن دو وارد شهرى شدند، مردم شهر حتّى حاضر به پذيرايى مختصر از آنان نشدند، ولى خضر(عليه السلام) به كنار ديوارى كه در حال فرو ريختن بود رسيد، آستين بالا زد و از موسى نيز كمك خواست تا ديوار را مرمّت كند، و از فرو ريختن آن مانع شود؛ باز موسى(عليه السلام) پيمان خود را به فراموشى سپرد و به معلّم خويش اعتراض كرد كه آيا اين دلسوزى در برابر آن بى مهرى منطقى است؟ اينجا بود كه خضر اعلام جدايى از موسى(عليه السلام) نمود، چرا كه سه بار پيمان شكيبايى را كه با خضر داشت شكسته بود؛ ولى پيش از آن كه جدا شوند، اسرار كارهاى سه گانه خود را براى او برشمرد و پرده از آن برداشت.
در مورد كشتى گفت: پادشاهى ظالم و جبّار، كشتيهاى سالم را غصب مى كرد و من كشتى را معيوب ساختم تا مورد توجّه او قرار نگيرد؛ زيرا كشتى تعلّق به گروهى از مستضعفان داشت و وسيله ارتزاق آنها را تشكيل مى داد.
جوان مقتول فردى كافر و مرتد و اغواگر بود و مستحقّ اعدام، و بيم آن مى رفت كه پدر و مادرش را تحت فشار قرار دهد و از دين خدا بيرون برد.
و امّا آن ديوار متعلّق به دو نوجوان يتيم در آن شهر بود، و زير آن گنجى متعلّق به آنها نهفته بود؛ و چون پدرشان مرد صالحى بود، خدا مى خواست اين گنج را براى آنها حفظ كند؛ سپس به او فرمود كه من اين كارها را خود سرانه نكردم؛ همه به فرمان پروردگار بود!
چقدر این جمله حضرت خضر رو دوست دارم : مى خواست اين گنج را براى آنها حفظ كند. چه خوب بنده ای هستی خضر
خیلی دوس دارم بدونم چرا خدا حضرت موسی(ع) رو دوست داشتن
آحه ایشون یه پیامبر هستن شبیه ما آدمهای عادی
گاهی خشم سر اون مشت زدن ، گاهی نادونی وقتی با خضر بودن، و ….
چی ایشون رو دوس داشتن که پاشون موندن
حضرت علی
اون گنجی هستن
که هر چی از حرفاش و کارهاش نشنوی
از دستت رفته
همون گنج حضرت خضر توی غار هستن تکه های نور وجودشون که به ما رسیده
آیا عبادت، بدون خوش اخلاقی ، مخصوصا خوش اخلاقی با پدر و مادر و حس حضور خدا در هر لحظه، عبادت درستی هست؟ به حقیقتش رسیده؟
که برای خدا بلند بشی
یادت بیاد روزتو داری با او شروع میکنی
غیر توحید هیچ چیزی نیست و غیر تعبد خالصانه هیچ چیزی وجود نداره و نمیمونه ، بقیه همه محو میشن، قیل و قالن
مگه به جز خدا هم کسی موثره یا کاری میتونه بکنه یا تواناییش رو داره یا یاوری به جز او توانایی یاری داره که بخواهیم حسابش کنیم؟
سوره صافات
سوره صافات
عامل نجات یونس (ص) تسبیح گو بودنش بوده ، یونس نمونه بنده ای هست که به خودش ظلم کرده
هنگامی که جبرئیل (ع) ( در حالی که ابراهیم(ع) در میان آتش بود ) گفت : چه نیاز داری ؟ ابراهیم (ع) فرمود : چیزی به پروردگارم پیشنهاد نمی کنم ، او خودش برای من کافی است ، و بهترین وکیل است. بحارالانوار جلد ۴۶ صفحه ۶۷
جوری نسبت به تغییر گذشته ناتوانیم
که انگار از قبل روی یه چیز محفوظ و غیر قابل تغییر نوشته شده
امام صادق عليه السلام: اِنْ اُجِّلْتَ فى عُمُرِكَ يَومَيْنِ فَاجْعَلْ اَحَدَهُما لاَِدَبِكَ لِتَسْتَعينَ بِهِ عَلىيَومِ مَوتِكَ. فَقيلَ لَهُ : وَ ما تِلْكَ الاِْسْتِعانَةُ؟ قالَ : تُحْسِنُ تَدبيرَ ما تُخَلِّفُ وَ تُحْكِمُهُ؛
اگر در عُمرت دو روز مهلت داده شدى ، يك روز آن را براى ادب خود قرار ده تا از آنبراى روز مُردنت كمك بگيرى. به امام گفته شد : اين كمك گرفتن چگونه است؟ فرمودند :به اين كه آنچه را از خود برجا مى گذارى ، خوب برنامه ريزى كنى و محكم كارى نمايى. [كافى، ج 8 ، ص 150، ح 132]
نمیگن نمازت رو بخون یا وصیت بکن یا چه میدونم هزار تا کار دیگه بکن . میگن ادب
رسول خدا (ص)می فرمایند: ادبنی ربی اربعین سنه ثم قال: انک لعلی خلق عظیم. (خداوند مرا چهل سال تادیب کرد، آنگاه فرمود تو دارای اخلاق عظیم هستی؛ میزان الحکمه،ج ۱ ص ۷۸).
خود حضرت محمد 40 سال توسط خداوند تادیب شدند و بعد خدا بهشون گفتند اخلاقت عظیمه
رسول خدا (ص)إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلَاقِ.
به راستی که من برای به کمال رساندن مکارم اخلاق مبعوث شده ام.
تربیت و ادب ظاهرا خیلی مهم هست ، در این حد که یا هدف خلقت هست به نظرم یا گام اول برای رسیدن به هدف خلقت
آنكه در نهان از خداى بخشنده بترسد و با دلى توبه كار [باز] آيد (۳۳)
سوره ق
دقت کنید، وقتی میگه پروا کند سریعا پشتش میگه مهربان، میگه خشی کنه از مهربان
سوره ق
دو تا موضوع برام جالبه
اول اینکه خدا به شیطان و فردی که در جهنمه میگه عبد
میگه به بنده هام ظلم نمیکنم، یعنی حتی شیطان هم به معنای عامش عبد خداست
دوم این رام شدن شیطون هست که تکبرش رفته و افتاده به بهونه آوردن و ببخش ببخش من نبودم
تمام نور رو خود خدا
فقط خود خدا میده
هدایت و علم و الهام و …
همه رو فقط خودشون میدن
خود خداست که خودش رو به هر کسی بخواد می شناسونه
ما فکر میکنیم وجود داریم و با این من، باعث میشیم نشناسیم
ما اصلا نیستیم و فکر میکنیم هستیم . این بودنی که در غیر طاعت و تسلیمه ، بودن نیست . محوه
عرفان کامل، فنا در ذات خداست، خود خداست که خودش رو میشناسه
باید فنا بشیم تا به عرفان برسیم
اگر خود خدا نیست که خودش رو می شناسه پس (( من عرف نفسه فقد عرف ربه )) برای چی هست؟
که آقای قاضی شاگردانی داشته
یکی میشه هاشم حداد و آقای بهجت و علامه طباطبایی
یکی میشه یکی دیگه
تابش که ثابته، تابیده شده متغیره
جنس رو باید خالص کرد
خالص از غیر
خداوند بزرگ قابل التوبه و غافر الذنب
آموزنده اول
صاحب بهترین اسم ها
تو که می دانی بنده نادون و ضعیفت دارای هیچ چیز نیست
و گم شده ای هست بین نادونی هاش و هوس هاش و اسیر نفسش و خودش
نه مفازه ای داره که نجاتش بدی
نه عملی که شایسته و خالص تو باشه
خودت دستم رو بگیر، نجاتم بده
نجات من کار تو هست نه کار خودم
خالصم کن برای خودت
تمامت رو میخوام . تمامت رو . تمام دوستی ات رو . برسونم به خودت . خالصم کن برای خودت . محرومم نکن از خودت حتی به اندازه کوچکترین چیزی . تمامت رو میخوام .
نه کار منه . کار خودته . بگیرم برسونم به تمامت
ممنونم ازت
من در حد تو نیستم . میدونم . هیچ طوره نیستم . ولی امیدم بهت خیلی زیاده.
و ممنونم ازت که سخن گفتن رو بهم یاد دادی . و دعا کردن رو . ممنونم ازت
از امام رضا (علیه السلام) پرسیدند: چرا تبّعِ پادشاه، تبّع نامیده شده است؟ حضرت فرمود:
«زیرا او جوانى بود نویسنده و براى پادشاه قبل از خود نویسندگى مىکرد و نوشتن را با جمله “باسم اللَّه الّذی خلق صیحا و ریحا” (به نام خداوندى که باد و فریاد را آفرید) آغاز مىکرد. پادشاه به او گفت: بنویس “به نام پادشاه رعد” (یعنی نام خودش) او گفت: خیر، نوشتن را فقط با نام معبود خودم آغاز مىکنم، سپس خواسته تو را در نظر مىگیرم، لذا خداوند این ویژگى او را شکر نمود و پادشاهى آن پادشاه را به او اعطاء کرد و مردم در این مورد تابع او شدند و لذا تبّع نامیده شد.»
شیخ صدوق، محمد بن على؛ عیون اخبارالرضا علیه السلام، ترجمه حمید رضا مستفید وعلى اکبرغفارى، تهران، صدوق،1372 ش، اول،ج1، ص509
دقت کنید به رفتار خداوند تعالی، وفا و توحید به خدای خودش رو دوست داشته ، بعد اینکه شکر کرده رو دقت کنید.
آیا نمازی که
همراهش
گناهان انجام بشه
و خوش اخلاقی پیش نیاد
سودمنده؟
مطلب از اینجا
منظور از نفس:نفس آدمى داراى شؤون و مراتبى است؛1- نفس اماره،2-نفس لوامه،3-نفس مطمئنه.البته اینگونه نیست که انسان دارای سه نفس باشد و یا اینکه نفس انسان دارای سه بخش باشد و یا حتی اینکه نفس انسان دارای سه قوه مطمئنه، لوامه و اماره باشد، بلکه این عناوین مربوط به مراتب نفس انسان هستند. یعنی انسان یک نفس بیشتر ندارد و این نفس انسان گاهی اماره است، وآن پایین ترین مرتبه آن و مرحله اى است که انسان از درون میل به کج روى و افراط و تفریط در امور زندگى و گرایش به بدى و شرور دارد و از خیر و حالت تعادل در انتخاب و گرایش منحرف مى شود.
گاهی همان نفس، – که مربوط به نفوسِ در حال کمال و خودساخته است – نفس لوامه مى باشد. نفس آدمى در این مرحله، بیشتر میل به خیر و نیکى و اعتدال دارد و چنانچه انسان احیانا دچار انحراف، بدى و افراط و تفریط شود، از درون او را ملامت و سرزنش مى کند تا دوباره او را به طرف اعتدال و خیر وادار نماید.
و گاهی به درجه ای می رسد که به آن نفس مطمئنه می گویند، انسان با رسیدن به نفس مطمئنه، کمال و سعادت و آرامش حقیقى زندگى خود را پیدا مى کند و صاحب نفس راضیه و مرضیه مى شود؛ یعنى، هم او از خدا راضى مى گردد و هم حق تعالى از او رضایت دارد.
شهید مطهری می فرمایند: « این جور نیست که انسان چند (خود) جدا داشته باشد، یک کار را نفس امّاره مى کند، یک کار دیگر را نفس لوّامه و یک کار دیگر را نفس مطمئنّه. نه، نفس انسان گاهى در یک حدّ پایین است؛ در آن حدّ پایین که کار مى کند، آنجا که تحت فرمان عقل نیست، اسمش مى شود «نفس امّاره». همین نفس در یک درجه بالاتر چشمهایش را باز مى کند و هشیارتر مى گردد، مى شود «نفس لوّامه» که خودش، خودش را ملامت مى کند. اگر دو تا بود که دیگر ملامت (خود) معنى نداشت. خودش کار بدى کرده، بعد خودش خودش را محاکمه مى کند ، در آن واحد خودش مى شود قاضى، خودش مى شود مدّعى، خودش مى شود مدّعى علیه، و علیه خودش حکم صادر مى کند.» ( مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى ج 3 ص 595 و 596 )
با توجه به مطالب گذشته، روشن مى شود که وقتى در کتاب هاى اخلاقى سخن از مبارزه با نفس مطرح مى شود، مراد مبارزه با حالت نقص و ضعف نفس در مقابل غرایز و افراط و تفریط در شهوات است (نه با خود نفس و کمالات آن). اما اصطلاحی که بین عموم مردم رایج است، نفس به معنای، نفس اماره است و غیر از اصطلاحی است که در کتابهای علمی متداول است.و آن را دارای سه مرتبه قرار می دهند.
تهذیب نفس :
تهذیب نفس عبارت است از؛ آراستن نفس به نیکى ها و پیراستن آن از بدى ها و آلودگى ها.
قرآن مجید هدف پیامبران را تزکیه و پرورش نفوس ذکر کرده است.
برای تزکیه نفس ودوری از گناه، کارهای زیرلازم است :
1. تفکر و اندیشه :
یکی از موانع مهم تهذیب نفس و یکی از علل انجام گناه غفلت و بیخبری است . امام خمینی میگوید: اوّل شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق تعالی، تفکر است .
اگر ما در شبانه روز سرگرم زندگی دنیا باشیم ، و یاد خدا و مرگ را فراموش کنیم . و اگر ساعتی در کارهای خود و عواقب آن اندیشه نداشته باشیم ، به احتمال زیاد گرفتار گناه و معصیت میشویم .
و اگر به دستورات الهی توجه داشته باشیم،شرایط سخت پس از مرگ و عالم برزخ و حساب و کتاب قیامت را همواره در نظر داشته باشیم . مسلماً خود را آلوده به گناه و معصیت نخواهیم کرد . ونفس ما شروع به رشد و بالندگی خواهد کرد.
حضرت علی علیه السلام فرمود: هر کس که قلبش را با تداوم فکر، آباد سازد افعالش در باطن و ظاهر خوب خواهد شد.(غررالحکم ، ص 690)
2. ترس از خداوند:
برترین افسار و لگامی که نفس بدان پیش رانده میشود ، ترس از خداوند عزوجل است :
« وَ أمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهیَ النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأَوَی — و اما آن کسی که از جاه و مقام پروردگار خود ترسیده باشد، و نفس را از هوی و هوس باز داشته باشد، قطعا بهشت جایگاه (او) است».(نازعات:40)
ابزارها و وسایل فراهم سازی ترس از خداوند بسیارند ، که در رأس آنها بسیار به یاد مرگ بودن است .
3. توجه به کرامت ذات و تقویت ارزشهای انسانی :
اگر انسان توجه کند که ، موجود گرانبهایی است . و از علم و کمال و جمال الهی برخوردار است . و مقامی بس بلند و رفیع دارد. اخلاق رذیله و ارتکاب گناه را دون شأن خویش میداند . و طبعاً از آنها بیزار خواهد بود. ودر این راه پایدار خواهد بود .
وقتی فهمید روح انسان ، موجودیت حقیقی انسان الهی است . و از عالم بالا آمده ، شهوتها و خواستههای حیوانی در نظرش بیارزش و تمایل به فضایل اخلاقی در وجودش احیاء خواهد شد .
علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند : هر کس که نفس خودش را گرامی بدارد ، شهوتها برایش کوچک و بیارزش خواهد بود . (نهج البلاغه ،قصار، ص 449)
4. ترک معاشرت با بدان :
انسان موجودی است ، اثر پذیر و مقلد . بسیاری از صفات و آداب و رفتارش را از انسان های دیگری که با آنها در ارتباط است ، فرا میگیرد. مخصوصاً دوستان نزدیک تأثیر شگرفی بر نفس و رفتار انسان میگذارند . بنابراین تا جای که امکان دارد با افرادی که نفسهای خود را آلوده کرده اند ، کمتر معاشرت کند .
حضرت علی علیه السلام فرمود: « از دوستی با افراد فاسق جداً اجتناب کنید زیرا شرّ به شرّ ملحق خواهد شد» (غرر الحکم ،ص 147)
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمودند : «از همنشینی با دوست بد جداً اجتناب کن که همنشینِ خود را به هلاکت میرساند، و به آبرویش لطمه میزند». (غررالحکم ،ص 142)
5. مشارطه :
در اوّل روز انسان با خود شرط کند که امروز بر خلاف امر الهی رفتار نکند.
6. مراقبه:
انسان در طول روز مراقب اعمال خود باشد. این مرحله از مهمترین عوامل رشد وتربیت نفس و دوری از گناه به شمار میرود. قرآن مجید بر این نکته تأکید دارد که خداوند بر احوال و اعمال شما نظارت دارد:«إنّ اللّه کان علیکم رقیباً — خداوند بر شما مراقبت دارد.» (نساء:1)
کسی که از آیه فوق درس گرفته باشد ، همواره خدا را ناظر بر کارهای خود میداند و از غفلت و گناه اجتناب میوزرد. واین امر سبب رشد وبالندگی نفس می گردد. ودر این مسیر صبر خواهد ورزید .
7. محاسبه:
برای تزکیه نفس لازم است ، از اعمال روزانه حساب رسی به عمل آید. امام علی ـ علیه السّلام ـ می فرماید:«هر کس نفس خود را به حساب بکشد ، بر عیوبش واقف میگردد و به گناهانش پی میبرد، پس از گناهانش توبه میکند و عیوبش را اصلاح مینماید ». (مستدرک الوسائل ،ج 12 ص ، 154)
واگر این محاسبه و اعمالی که را که انجام داده است ، را در جای ثبت کند. وهر شب به آن رسیدگی کند ، خواهد فهمید بعد از چند روزی که چه گناهی را بیشتر مرتکب شده است .
و نقطه قوت و ضعف نفس خویش را بهتر می داند . و برای رفع آن موفق تر می تواند عمل کند . واین نکته در رشد نفس بسیار موثر است. و یک خود آگاهی روشنی فرد نسبت به خود پیدا می کند .
8. مؤاخذه و مجازات :
پس از محاسبه لازم است نفس به خاطر عمل زشتی که انجام داده ، تنبیه و مجازات شود تا ، از تکرار آن جلوگیری گردد.
در آغاز، نفس خودمان را مورد خطاب و تهدید قرار دهیم که : من تصمیم گرفتهام ، که فلان گناه را ترک کنم . اگر در این کار با من همکاری نکنی و مرتکب گناه شوی، فلان مجازات را دربارهات اجرا میکنم . مثلاً اگر به نامحرم نگاه کنی ، یک روز روزه میگیرم .
اولیای الهی به منظور تنبیه و تأدیب خویش، تکالیف و انجام اموری را برخود الزام میکردند. از قبیل شب زنده داری ، گرسنگی، روزه داری کم گویی، اطعام و غیره . حضرت علی( علیه السّلام) فرمودند: « گرسنگی برای به اسارت در آوردن نفس و شکستن عادتهای بد ، کمک خوبی است. » (غررالحکم ،ص 773.(
9. دعا و توسل :
کمک و استعانت از خدا در رشد وتهذیب نفس ضروری است . زیرا بدون استعانت خداوند متعال هیچ کسی نمی تواند در این مسیر موفق شود .
و توسل به ائمه هدی (علیهم السلام ) بسیار موثر، بلکه لازم است .. هنگامی که پیراهن حضرت یوسف ( علیه السلام ) شفاء می دهد ، یک نظر وتوجه امام زمان (علیه السلام ) که جانها به فدایش باد چه خواهد کرد .
10. پایداری :
هیچ صفتی یک باره در وجود آدمی پدید نمی آید و از بین نمی رود .
برای اینکه دچار گناه نشویم لازم است به مواردی که در بالا ذکر شد توجه و تأمل کنیم. و براثر مداومت به انجام ندادن گناه ، ملکه ترک گناه درنفس ما پدید می آید. ودیگر به راحتی از گناه فاصله می گیریم. البته در ابتدا مشکل به نظر می رسد . اما بعد از گذشت مدتی به خوبی تغییراتی را در خود می توان مشاهده کرد .
که لازمه این موفقیت و سعادت ، پایداری انسان است . هنگامی این پایداری از ما سر می زند که ، به کار و برنامه خود ایمان و اعتقاد کامل داشته باشیم . دیگر اینکه به پیامد دوری از گناه که همان رسیدن به کمال و سعادت حقیقی خود در این دنیا و بهشت وقرب الهی در آخرت است ، فکر کنیم .
ونکته آخر اینکه بدانیم ما نهایتا صد سال در این دنیا می خواهیم زندگی کنیم، و برای همیشه از این دنیا می رویم . وتا بی نهایت در آخرت خواهیم بود . توجه به این امور عزم و اراده و قدرت ما را در ترک گناه تضمین خواهد کرد ان شاء الله .
کتب جهت مطالعه بیشتر:
1.خود سازی، آیت الله مصباح
2.معراج السعادة، ملا احمد نراقی
3.به کجا و چگونه ، ناشرموسسه پژوهشی امام خمینی (ره)
وقتی کسی که مسخره میکنه در جنب الله هست
کسی که نمیکنه حتما هست
یعنی همین الان در جنب الله هستیم
حاضر بودن در حضور خدا در هر لحظه
و درک حضور قشنگشون
جزو بهترین حس هایی هست که میشه داشت
و لازمه و خیلی مفیده
و اضطراری هست برای رشد
مربوط : راه سریع
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿٢٥٦﴾
در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست. مسلماً راه هدایت از گمراهی روشن و آشکار شده است. پس هر که به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، بی تردید به محکم ترین دستگیره که آن را گسستن نیست، چنگ زده است؛ و خدا شنوا و داناست. (۲۵۶)
سوره بقره
هر معبودی جز خدا طاغوت است
وقتی بندگی نمی کنیم
داریم همون کاری رو میکنیم که شیطان کرد
وقتی خدا گفت به آدم سجده کن و نکرد
مهم سجده نبود ، پیروی نکردن بود
انگار دوباره داریم به خودمون سجده نمیکنیم
فکر میکردم باید نعبد بکنیم تا نستعین بشه
اما میشه که
نستعین کنیم تا نعبد بشه و بعد نستعین کلی اتفاق بیفته
نمیشه؟
سوره حجر:
39) ابلیس گفت: پروردگارا، بدان سبب که مرا به گمراهى افکندى، من هم اعمال و عقاید نادرست را در زمین براى مردم مى آرایم و قطعاً همه آنان را به بیراهه مى افکنم،
40) مگر آن بندگانت از میان آنان که براى تو خالص شده اند به گونه اى که براى من و دیگران در آنها نصیبى نیست.
چون :
ایاک نعبد
و اشهد ان لا اله الا الله
رو عمل کردن
هر کاری خواستن بکنن و هر بروزی خواستن بدن دیدن قبلش خدا چی میخواد و همون رو کردن نه اونی که میلشون بود
همون سوال که حضرت علی پرسیدن که چه شد علی شدی؟ گفت پشت درب دلم وایستادم
اینطور نیست؟
نماز اول وقت، اول وقتی که موقع خوندنش معنی کلمات از قلبت عبور کنه
و
ترک معصیت
دقت به این دو :
ایاک نعبد در حمد نماز
اشهد ان لااله الا الله وحده لا شریک له در تشهد
ترجیح خواست خدا به بقیه چیزها که بشه همون ایاک نعبد واقعی و اشهد ان لا اله الله واقعی
مثلا اگر پدر مادر اذیتت میکنن و دوس داری سرشون غر بزنی اما خدا گفته مهربون باش باهاشون
نفست رو به خاطر خدا قورت بدی . مهربونی کنی . اینه ایاک نعبد
کاملا مهم و مربوط : حضور
غیر بندگی خالصانه، نوعی مرض واقعی هست
الان ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ شمسی هست
وسط ظهر یه چرت شاید ۵ دقیقه ای ناخواسته رفتم
توی چرت شاید نیم ساعت جای دیگه بودم
قشنگ رفتم توی یه زندگی دیگه که دقیق یادم نمیاد، یادمه شاید یه راننده ای یا چیزی بودم، یه زندگی دیگه با کلی جزییات
جوری که وقتی برگشتم به بیداری
انگار این بیداری غریبه بود برام
طول کشید تا بفهمم اینجا چیه و کجاست
و این آدمها کین
انگار واقعیت اون طرف بود و اینجا رویا
انس به اون واقعیت چند لحظه باقی مونده بود
در نماز در سوره حمد میگیم
ایاک نعبد
فقط حرف تو رو گوش میدیم
حرف تو رو به خودمون و تمام چیزهای دیگه ترجیح میدیم
اولویت اولمون تویی
میگه عمل میکنم اینو
بعد توی تشهد میگیم
اشهد ان لا اله الا الله
باز یعنی فقط تویی خدا ، دومی در کار نیست
و میگه شهادت میدم اینو
و مومن روزی چند بار این شهادت رو میگه و این عمل رو میگه انجام میدم
و تکرار هم میکنه
اینه یکی از چالش های بزرگ و قشنگ نماز
خدای آدم
همونیه که به خاطرش ، حرف خدا رو زمین میندازه و اون رو اطاعت میکنه
مثلا اونی که دنبال لذت جنسی بره ، خداش همون لذت جنسی هست
اونی که دنبال پول بره، خداش همون پوله
دنبال عصبانیت و خشم بره، خداش نفسشه
دنبال دل و خواسته هاش بره، خداش دل هست
و الی آخر
خدا همونیه که به خاطرش طاعت خدا رو رها میکنی
آنچه انسان را از خدا غافل کند دنیاست.
چه بسا فقیری که دنیا پرسته و غیر فقیری که از خدا غافل نیست.
ذکری نیست که از قلب عبور کنه؟
آیا ذکر برای عبور کلمات و تکرارشون برای تفهیم قلب نیست؟
رها کردن گناه نه اینکه میل نداریم یا دوست نداریم، دوست داریم و حتی لذت هم داره. اما او رو بیشتر دوس داریم و رها میکنیم به خاطرش، میلمون رو و چیزی که دوس داریم و میل داریم رو. چه رها کردن قشنگی
سر نماز
وقتی میگیم بحول الله و. قوته اقوم و اقعد
دقت کنیم
قوه از خداست
خدا خواسته با وسایلش ، بدنمون اراده مون رو اجرا کنه
خداست که داره بدنمون رو تکون میده
با بدن، مجری اراده ماست
یعنی من میخوام
خداست که داره ارادم رو عملی میکنه
اراده کنه رابطه بین اراده من و بدن رو قطع میکنه
این وصل بودن بین ارادم و بدنم رو اونه مالکش
آیا نماز یک معنی و نور ثابت هست
یا یک معنی رشد دهنده
یک نور گسترش یابنده
یک سیر ؟
اون نمازی نیست که
بین دو تا وعده اش ( مثلا صبح تا ظهر یا ظهر تا عصر )
نورش
آدمو از گناه حفظ کنه؟
تسلیم بی قید و شرط
بدون خود
بدون دیگران رو
میخواد؟
آیا اسلام، تسلیم شدن در برابر تربیت خدا نیست؟
به دلیل فاصله دانایی بین رب و بنده، بنده مثل نوزاد و طفل هست، بی تابی هایی میکنه که نمیدونه وقتی دانا بشه ، خودش میگه چرا انقدر بی تابی میکردم برای چیزی که اونقد مضر بود برام
خداوند نگفته حرفم رو گوش کن ، من از غیر خودم رو برات سامان میدم؟
مَنْ أَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ، أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِيَتَهُ؛ وَمَنْ عَمِلَ لِدِينِهِ، كَفَاهُ اللَّهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ؛ وَ مَنْ أَحْسَنَ فِيَما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ، أَحْسَنَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ.
آیا به این طریق، نخواسته موقع نماز فکرت با چیز دیگه نباشه و تمام و کمال توجهت برای خودش باشه؟
آیا نار ، غیر خدا هست؟
آیا شهوت و قوای وسوسه گر دیگه
مثل خشم و قدرت طلبی و نفس و خویش تن و منیت و …
الک هایی هستن برای جدا کردن خالص ها ؟
تا ببینه کی واقعا در عمل ، خواستنش رو نشون میده؟
مرتبط : خواستن واقعی و خالص شده
آیا معنی عبادت این نیست که
در هر کاری ، هر خطور ذهنی ای ، هر فکری ، هر حرفی و … اصلا هر حرکتی
خواسته خدا رو بر بقیه خواسته ها عملا اولویت بدی؟
سوره حمد درب قرآن هست
و ایاک نعبد و ایاک نستعین
درب درب
بعد میگی خدا رو دوست داری؟
مربوط : خواستن واقعی و خالص شده
اون چیزی رو واقعا میخواهیم که
حاضریم به خاطرش از بقیه خواسته هامون بگذریم
بقیه حرفها و نظرها و … قیل و قاله
اگر نعبد ایاک نعبد درست برگزار بشه
نستعین همراهشه
همونطور که امام حسن فرمودن :
کسی که در دلش هوایی جز خشنودی خدا خطور نکند من ضمانت میکنم که خداوند دعایش را مستجاب کند.
کافی ، ج2 ، ص 62 ، ح 11