با خواهرزاده وسطیم که شیطون و حرف گوش نکن هست
رفتیم خرید
پدرش گفت فقط یک جنس بخرید
رفتیم اونجا و سه چهارتا چیز برداشت ، بهش گفتم یادت رفته بابات چی گفته؟
چرا جرف گوش نمیکنی؟ یهو دیدم دوباره یه جنس دیگه برداشت
رفت روی قفسه چیپس ها

داشت میفتاد و معازه دار شاکی شد
گفتم دیگه نمیارمت بیرون، حرف گوش نمیکنی

مشخصه که دوباره میخوام ببرمش بیرون

این حسی هست که فکر میکنم خدا در تربیت ما داره
از طریق عبودیت میخواد تربیتمون کنه
که به مقامی برسیم که موقع خلقت بهمون نشون داد و به خاطر دیدنش طمع کردیم و آدمیت رو پذیرفتیم
اینکه چرا او جاهلمون کرد و علم کم داد بحث دیگه است که هنوز جوابشو ندارم اما مطمینم خوبه جوابش

ما با ولایت خدا نورمون انشالله اتمام بشه
مقرب بشیم انشالله
برسیم و نزدیک شیم به الله تعالی سبحان
برسیم به اون چیزی که به خاطر نشون دادنش بهمون امانت قشنگ ولایت خدا رو پذیرفتیم
و باهاش عهد بستیم که رب ما باشن
الله نور السماوات و الارض

image_print

دیدگاهتان را بنویسید

یازده − ده =